میم مثل مغنیه |
اون روزی که فیلم بچه گانه و بی هویت یکی از ما دو نفر را دیدم به خودم نهیب زدم که اینجور فیلم ها ارزش دیدن ندارند. ولی وقتی فیلم مرهم آقای داودنژاد را دیدم متوجه شدم که بدتر از این هم ممکنه.
اولش فکر کردم که چنین ماجراهایی توی جامعه هست و ما خبر نداریم ولی حالا بعد از چند روز متوجه شدم که نه! لااقل در اطراف ما که در شهر بزرگی هم زندگی میکنیم چنین اتفاقاتی به این راحتی ها نمی افته. شاید قصد سازندگان اینطور فیلم ها عادی کردن این نوع بی بندوباری ها در عرصه ی جامعه باشد. در این فیلم تلاش شده تا بیان شود فرار از خانه حق این دختر است و تنها حربه ی مقابله کمربند رهای پدر است که اتفاقا وجود آن نیز دلیل فرار را موجه تر میکند. در انتهای فیلم باید به این نتیجه میرسیدی که فرار از خانه و رها بودن اشکال خاصی ندارد فقط نباید بی پول باشی .در این شبه فیلم میتوانی همه چیز پیداکنی ساقی (توزیع کننده ی مواد مخدر) خوب , معتاد خوب و حتی مصرف کننده ی شیشه ای که کاملا سالم است و حتی زیبا یی های ظاهری اش اندکی هم کاسته نشده است ؛ دختری که در نزد مادر بزرگ تنها مشخصه اش زیباییست و همین موضوع مادر بزرگ را به همراهی نوه اش ترغیب میکند . به هر حال بعد از تماشای این فیلم میتوان گفت که عاقبت این سینما به ترکستان است و برگشتنش به جامعه ی ما بعید. برچسبها: [ پنج شنبه 90/4/2 ] [ 12:8 عصر ] [ میم مثل مغنیه ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |