میم مثل مغنیه |
بسم الله الرحمن الرحیم
شاید اگر آن روز که گل آدم را می بستند خودش می دانست که نوادگانش به کجا خواهند رسید بیش از این ها به خودش افتخار می کرد. روزی که برای اولین بار نغمه ی زیبای الله اکبر را در گوشش طنین انداز کردند شاید حتی بارقه ای ازاین امید الهی در دلش سوسو نمیزد ، اما برای آن ها که دیدند فرزندان خمینی را که میدویدند به سوی خدا و میشتافتند به سوی شهادت سخت نیست باور اینکه ، میشود خدایی شد و خدایی ماند.
برای من به عنوان یک رهگذر ، در گذر از سادگی ها و خاک آلودگی های سرزمین های جنوبی ، هیچ چیز به اندازه ی عمق نگاه و ارادت مردانی که سختی زندگی دراین شرایط رابر خود هموار کرده اند،زیبا نیست. شاید از روی کنجکاوی یا شاید از روی ارادت انتهای نوروز را با اردوهای راهیان نور مناطق جنوبی خوزستان همراه شدو در تجربه ای عجیب و احیاناً تکرار نشدنی. در عبور برای دیدن باغ های شقایقی چون طلائیه ، شلمچه ، فکه و...به سرزمین هایی رسیدم که حتی اگر در شهر میشد پا روی خون شهدا گذاشت در آنجا به خاطر هماوردی خاک با خون و گوشت و پیکر شهیدان نمی توان از آن دوری کرد.
یادش بخیر برچسبها: [ پنج شنبه 90/1/18 ] [ 5:43 عصر ] [ میم مثل مغنیه ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |