(....اللهم غیر سوء حالنا به حسن حالک.... ) مرداد 91 - میم مثل مغنیه

میم مثل مغنیه
قالب وبلاگ

بعله دوستان، آرمیتا نقاشی‌اش را که به آقا هدیه داد هیچ، بادام زمینی‌هایش را که با آقا قسمت کرد، بماند؛ بعد ِ تعریف آقا از موهای بلند آرمیتا، موهایش را هم کوتاه نمی‌کند که به قول خودش آقا ناراحت نشود!

حالا همه‌ی اینها هم که بماند، آرمیتا رفته منزل آقا و آقا را به قول خودش با دمپایی و بی‌عبا دیده و از آقا عروسک هدیه گرفته و حتی با مرغ و خروس‌های خانه‌ی ایشان هم بازی کرده و بعد ِ نیم ساعت با نارضایتی، رهبر را ترک کرده و حالا هم منتظر است آقا را دعوت کند و برای آقا  قورمه سبزی بپزند و...

آن وقت ما هنوز معطل یک کارت دیدار هستیم که برویم حسینیه‌ی امام خمینی و آقا را از دور ببینیم!

آرمیتا در لحظه‌ی اول ورود به منزل آقا، ایشان را با لفظ "بابا" خطاب می‌کند و بعدتر که مادرش خندید که آرمیتا، دیدی اشتباه آقا رو گفتی بابا؟

آرمیتا با یقین گفت که "خب بابای همه‌ست دیگه" و آن وقت من و تو هنوز معطلیم رهبرمان را چه بنامیم!

بی‌خیال بابا؛ من بروم کشکم را بسابم!

شهید رضایی نژاد

به نقل از  خانم آسوپار



برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 91/5/5 ] [ 10:30 صبح ] [ میم مثل مغنیه ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
برچسب‌ ها
امکانات وب


ایران رمان